دست نوشته های یک کودک! روزها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم افسوس که خوشبختی همین روزها بود که گذشت! هنوزم تو شب هات اگه ماهو داری. من اون ماهو دادم به تو یادگاری. آنقدر درگیر من بوده ای. تظاهر کنی عاشق کسان دیگری. من دروغ می گفتم و. هیچکدام اینها واقعی ت ندارد.

Somewhat fictional accounts of life in the business of golf. The caddy - Part One. His lungs filled with the fresh morning air that smelled of cut grass and Georgia pines as he inhaled deeply through his nose, then smirked as he realized. The caddy - Part Two. The caddy - Part One.

جای خالی رو پر کنید. پاتوق هر چی دختر پسره. لذت بازی های جام جهانی. ミ ミآرش و آتیミ ミ. آشپزی و شیرینی پزی روحی. موگر یادگار شهید طیب و شهید احسانی.

زمان روی همان نقطه ی نحس و شوم آغاز ثابت مانده. اگر تمام ماهای سالت را اردیبهشتی کنی و تمام روزهایش را بهشت. باز هم دست رد به سینه ات میزنم. من به جهنمت عادت کرده ام. سیزده فروردین نود و یک! بوی بهار به مشام می رسد. کم کم وقت آن رسیده که از خواب زمستانی ام بیدار شوم. جسمم را میبینم که در تکه ای یخ محبوس است.